این طرح کلی صرفا به عنوان یک دستوراجرا نوشته شده است؛ با آگاهی از امکان پذیر نبودن اجرایش.
این دستوری برای اجرای یک نمایش است که:
-در شهر تهران می گذرد.
- قرار است یک روز در سرتاسر تهران برگزار شود.
- فقط برای یک روز میتواند در تهران اجرا شود و اگر قرار باشد در هر شهر دیگری هم اجرا شود فقط یکبار باید اجرا شود.
-باید در یک روز غیر تعطیل اجرا شود.
-در رسانهها باید گفته شود که مثلا روز سه شنبه قرار است چنین نمایشی در سرتاسر شهر اتفاق بیفتد و در واقع مردم منتظر آن نمایش باشند و آن روز، از پیش در جریان اتفاقاتی که میافتد باشند.
-این نمایش با طلوع آفتاب شروع و با غروب آفتاب پایان مییابد.
موارد مورد نیاز:
-لازم است تا بتوانیم از باندهای مساجد برای پخش همزمان صداهای مدنظر خود در طول اجرا در سرتاسر شهر، استفاده کنیم.
-به نظر میرسد این نمایش حداقل به دویست اجراگر نیاز دارد تا همزمان در سرتاسر شهر حضور داشته باشند.
-درون مایه:
"مرگ".
این تنها چیزیست که در ابتدای کار قرار است به بازیگران نمایش گفته شود.
* بله مرگ درونمایهی کاری است که در شهر تهران اتفاق میافتد. به نظر می رسد این کلمه الکن است اما این خوبی را دارد که بیش از حد میتواند وسیع باشد. این کلمه زمانی تبدیل به نمایش میشود و معنای خود را در این جغرافیا پیدا میکند که با بازیگران این اثر تمرین شود و مشخص باشد که در چه سالی و در چه موقعیتی قرار است اجرا شود. برای همین مهم است که ما از همهی سنین بازیگر داشته باشیم. اما احتمالا میانگین سنی بازیگران بین بیست تا سیسال است.
-ما در اینجا فرض می کنیم که طلوع تا غروب یک روز شهر تهران دوازده ساعت است. در تمام این دوازده ساعت تمام بازیگران باید به راحتی امکان ارتباط با یکدیگر را با بیسیم و ... داشته باشند و من به عنوان کارگردان، با موتور در تمام طول کار در حال گشت در تهران و مکانهایی هستم که نمایش اتفاق میافتد، تا موقعیت را ببینم و اگر لازم بود نکاتی را گوشزد یا ناهماهنگیها را اصلاح کنم.
-ماهها قبل از شروع نمایش باید تقریبا 50 نقطه از شهر را نقطهگذاری کنیم و نمایشمان در آن مکانها اتفاق بیفتد. ترجیحاً این 50 نقطه- که برای شهر تهران تعداد زیادی نیست- باید محدودهی کل شهر را در بر بگیرد؛ از جنوب تا شمال و از شرق تا غرب. این مکانها باید ترجیحاً نقاطی باشند که رفتوآمد زیادی دارند.
-اگر تصور کنیم یک ساعت از نمایش ما همزمان در سرتاسر تهران برگزار میشود و بازیگرانش یک چیز را میگویند و یک موقعیت را شکل میدهند، باز هم قابل پیشبینی خواهد بود که در جنوب تهران یک اتفاق رخ خواهد داد و در شرق و شمال اتفاقی دیگر. بنابراین وابسته به این شرایط و اینکه در اجرا بر حسب اتفاقات ممکن است تماشاچیان دخیل باشند، در آن یک ساعت ما احتمال دارد پنجاه اتفاق متفاوت ببینیم و پنجاه نمایش مجزا. شاید این نمایش در جاهایی بسیار شبیه به تئاتر شورایی و یا تئاتر نامرئی است، نمیدانم. اما آمادگی این مهم باید در بازیگرها و کارگردان وجود داشته باشد تا بتوانند کنترل اوضاع را در دست بگیرند و نمایش را به پایان برسانند.
ممکن است این نمایش در خیلی از نقاط شهر به یک تظاهرات تبدیل شود و همه چیز از هم پاشیده شود. ترجیح من این است که چنین اتفاقی نیفتد و شاید ارتباط داشتن با تماشاگر و صحبت کردن مردم با هم تاثیرگذارتر از این باشد. ایدهآل برای من حذف بازیگر و تبدیلش به یک تماشاگر است. این مردم هستند که حالا صدایشان و بحث هایشان با یکدیگر ادامه پیدا میکند و تبدیل به اجتماع بازیگران شدهاند.
شاید همین وضعیت مثلا در غرب تهران هیچ اتفاقی را رقم نزند و مردم فقط نظارهگر باشند و یا حتی نمایش مخاطبی نداشته باشد. در این اجرا به دلیل اینکه میشود همه نوع وضعیت را دید و تغییر را با طی کردن مثلاً دهکیلومتر با موتور مشاهده کرد، جغرافیای تهران بسیار مهم است.
اینکه از باندهای مساجدی که در اختیار داریم چطور میشود استفاده کرد را درست نمیدانم ولی شاید در یکجا میکروفونی به مخاطب داده شود و اندازهی صدا کافی باشد و شاید در جایی تمام باندها یک چیز را زمزمه میکنند یا بگویند- مثلاً صدای یک موسیقی کلاسیک همزمان در سراسر شهر پخش شود و یا یک موسیقی پاپ و یا رپ.
بهتر است از اتفاقات فیلم گرفته شود و در انتها، شاید دیدن این فیلم- که حدود 600 ساعت خواهد بود- جالب باشد. (و شاید هم نه، و فقط دقایقی را بتوان تحمل کرد)
نکته: اتفاقها باید طوری طراحی شوند که باهم فرق داشته باشند. غیر از جاهایی که تعمداً میخواهیم اتفاق یک شکل را آزمایش گنیم و تاثیر جغرافیا و مردم آن منطقه را روی اجرا ببینیم.
این طرح در تاریخ 17 شهریور 1400 به پایان رسیده و سعی کردم که طرحی از یک کار را شرح دهم و به سمت داستان یا اتفاقی که نمی دانم چیست نروم. قطعا اگر در تاریخ دیگری نوشته میشد چیزی غیر این بود.
Comments